روزنهای به فرهنگ عامیانه هزارستان
مقاله حاج کاظم یزدانی درباره فرهنگ عامیانه هزارستان.
«فرهنگ عامیانه» یا «فرهنگ شفاهی» که غربیان به آن «فولکلور» میگویند: شامل: اشعار عامیانه، تصنیفها، متلها، ضربالمثلها، چیستان، افسانه، آدابورسوم، بازیها و باورها، حتی به معنی وسیع، شامل کلیه دانشها و تجربهها و طرز تداوی عامیانه میگردد.
درگذشته مردم دنیا به این بخش از دانش و فرهنگ بشری اهمیت چندانی نمیدادند و آن را شایسته ثبت و ضبط به روی کاغذ و کتاب نمیدانستند؛ اما امروز اهمیت و ارزش خویش را بازیافته. اینک ملتها متوجه شدهاند که در لابهلای فرهنگ عامیانه میتوان نابترین و درخشانترین آفریدههای فکری بشر را بازیافت.
«فرهنگ عامیانه» حاصل فکر، اندیشه و تجربه انسانهای گمنامی است که در گذشتههای دور میزیستهاند و حاصل و چکیده استعداد و نبوغ خویش را در قالب افسانه، شعر، ضربالمثل، و… به نسلهای آینده انتقال دادهاند.
بسیار ممکن است که یک افسانه، ریشه در اعماق تاریخ یک ملت داشته باشد و ما به کمک آن بتوانیم به طور اجمال از نحوه زندگی، طرز تفکر، آداب و سنن و حوادثی که بر تاریخشان رفته است، آگاه شویم. بسیار ممکن است که یک ضربالمثل از یک حادثه تاریخی نشئتگرفته باشد و یا یک قطعه شعر عامیانه، زیباترین و گرانبهاترین مضامین را در زمینه مهر، محبت، راستی و درستی برای ما هدیه دهد. به این خاطر است که ملتهای آگاه و بیدار، به گردآوری فرهنگ عامیانهشان و سپردن آن به دل كتب و رسالات همت گماردهاند و کتابهای قطوری در این باره نوشتهاند. اهمیت فرهنگ عامیانه در نزد آنان بهاندازهای است که اگر یک نفر فرهنگی افسانه ثبت نشده یا یک قطعه شعر عامیانه و یا حتی یک واژه ثبت نشدهای را از اهالی یک روستای کشورش بشنود، خبر کشف آن را با آبوتاب در مجلات و جراید خواهد نوشت.
جامعه هزارستان هر چند از حیث فرهنگ مکتوب در حال حاضر ضعیف و تازهکار است، اما از حیث فرهنگ شفاهی غنی است. هنوز زیباترین اشعار عامیانه، شیرینترین افسانهها، گویاترین تمثیلها، کوتاهترین و آموزندهترین ضربالمثلها در سینه کهنسالان ما یافت میشود که در هیچ کتابی ثبت نشده است؛ بنابراین، یکی از فعالیتهای فرهنگی ما باید گردآوری و تدوین فرهنگ شفایی و سپردن آنها در دل کتابها و رسالهها باشد. کوتاهی در این باره، به معنای بیاعتنایی به گذشتگان و عدم احساس مسئولیت در برابر آیندگان است که اگر چنین شود، با ازمیانرفتن نسل کهن مقادیر از این گنجینه گرانبها از میان خواهد رفت.
با اقرار به ضعف و ناتوانی و دستخالی و علاقه زیاد، فقط روزنهای به فرهنگ عامیانهٔهزارگی میگشاییم، تا فتح بابی باشد برای کسانی که میخواهند در این وادی کار کنند. این مبحث را با تعریف «اشعار هزارگی» و ارائه نمونههای اندکی ادامه میدهیم.
اشعار عامیانه به آن دسته از سرودههای مردمی گفته میشود که بیشتر در میان تودهها و قشر عامه مقبولیت یافته و خوانده میشود. سرایندگان آنها غالباً معلوم نیستند و از نظر زمانی ممکن است، تاریخ سرایش آنها به چند قرن قبل برسد.
اشعار هزارگی از نظر فرم، محتوا و وزن بسیار متنوع و گوناگون است که به طور خلاصه میتوان آنها را به چند دسته تقسیمبندی کرد:
۱ - چاربیده یا چاربیتی: به شعری گفته میشود که دارای چهار مصرع بوده و به وزن دوبیتی و فهلویات است. با این تفاوت که در فهلویات و دوبیتی مصرع اول و دوم و چهارم همقافیهاند، اما در چاربیدههای هزارگی هم ممکن است به این صورت باشد و هم ممکن است دو مصرع دو مصرع هم قافیه باشد. مضامین این نوع، شعر غالباً عشق دلدادگی و وصف معشوق است.
۲ - ترانه: ترانه نیز دارای چهار مصرع هست با این تفاوت که ترانه غالباً دارای مضامین شاد است.
۳ - «بوللی» یا «بولیی»: معمولاً به قصیده گفته میشود که آن را با آهنگ خاص میخوانند.
۴ - مخته: مراثی که با آهنگ حزین و آواز سوزناک در رثای عزیز ازدسترفتهای خوانده میشود.
۵ - مدّا: محرَف شده «مدح» است که به اشعار مدح و منقبت پیامبر و ائمه هدى اطلاق میشود.
۶ - مجازی: در بهسود به اشعاری گفته میشود مشتمل بر پند و موعظه و نصایح و حتى مسائل اجتماعی. کلمۀ «مجازی» ممکن است در مقابل اشعار حقیقی باشد چون مردم غالباً به اشعار مدح و منقبت بهعنوان اشعار حقیقی مینگرند و اشعاری را که در آن مسائل اجتماعی و سیاسی و پند و موعظه سخن رفته باشد، شعر نمیدانند و مجازاً به آنها شعرمیگویند. تعبیر مجازی را فقط مردم بهسود به کار میبرند.
اما در میان انواع سرودهها، ترانه از کمیت بیشتری برخوردار است. ترانهها از حيث محتوی - بهاستثنای اندکی از آنها که در شمار اشعار مبتذل میروند - آموزنده، جذاب، شیرین و دلنشین هستند. مهر، محبت، راستی، درستی، وفاداری، فداکاری، شجاعت، ایثار، عشق به زندگی، عشق به خانواده و همسر و فرزندان و همسایگان و وطن را در دلها زنده میکنند.
اینک نمونه چندی از ترانههای هزارگی را از نظرتان میگذرانیم:
از دَرْگَهْ بورْ (۱) شدی تک تنای خو
رویَهْ بالا کدی سونِ خدای خو
اگه خدا کَدَه صبرم تا جیلَهْ (۲)
اگه بنده کده خیری نبینه
اِزار (۳) چینْ چینکْ دَ پُشتِ پای شی
عرق شبنم زده دور لبای شی (۴)
اِزار چینْ چینگهْ غِلْ میدِیَهْ (۵)
مو (۶) غریبونه دم سِل (۷) میدِیَهْ
عزیز من به پند مادرت کن
سره شوُشْتی (۸) به زیر چادَرَتْ کو
سره شوشتی به زیر چادرِ نیل (۹)
غَمایَتْ میخورم منزیلْ به منزیلْ
الا ای گُلْ نکو نَوْنَوْ دِرِیشی (۱۰)
ازی (۱۱) سرخ و سفید چیزی نمی شی
کُدُمْ (۱۲) خوار و غریب از رای تو مییه
زایشقت میمیره، خونبار میشی
الا ای گُلْ به من دِ (۱۳) هر دو دستت
طبیب استم بگیرُم نبض دستت
گمانم ایشق جانسوه به جانم
غبارک میزنه چشمهای مستت
اَلَیْگونو (۱۴) دَجان مَه تَو (۱۵) اَمادَهْ (۱۶)
پیچَهْ (۱۷) تَوْتَوْ (۱۸) دَ لبِ اَو (۱۹) اماده
وجودم پُر شده از سوزش غم
مایِ چارده شیونَهْ (۲۰) تگاوْ (۲۱) اَمادَهْ
پی نوشت ها:
ا - بیرون
٢ - تعجيل
۳- زیر جامه
۴ - لبهایش
۵ - میدهد
۶ - ما
۷ - سیل
۸ - شستی
۹ - آبی
۱۰ - لباس
۱۱ - از این
۱۲ - کدام، یگان حرف تنکیر، یعنی ممکن است یک خوار و غریب از راهت بیاید.
۱۳ - ده، بده
۱۴ - ای دوستان
۱۵ - تب
۱۶ - آمده
۱۷ - زلف، گیسو
۱۸ - پیچ پیچ
۱۹ - آب
۲۰ - پایینی
۲۱ - تکاب، منطقه خاصی است.
منبع: حاج کاظم یزدانی. (۱۳۷۶). روزنهای به فرهنگ عامیانه هزارستان، دُر دری، شماره نخست، سال اول، صفحات ۸۹ و ۹۰: فصلنامه ادبی، هنری و فرهنگی دُر دری.